بدبختی های یک زن چاق

ساخت وبلاگ
در حال جستجو در مورد موضوع سربازی و عواقب فرار از خدمت و ... بودم که به این صفحه و بعد از آن به این صفحه رسیدم. 55 سال قبل در چنین روزهایی وقایع سخت و دردناکی اتفاق افتاد. 25 اسفند 1366 هم حمله شیمیایی به حلبچه اتفاق افتاد، که عوارض آن همچنان باقی است و وقتی با یک تیم پژوهشی به سردشت مسافرت می کردم و چند سالی کمک به رصد گری می کردم به عمق فاجعه پی بردم. در جنگها فجایعی رقم می خورد که فرقی نمی کند مسلمان باشی یا هر دین دیگری داشته باشی. حمله عراق به سر پل ذهاب و قصر شیرین در 31 شهریور 1359 هم مسائلی پیش آورد که با دیدن این عکس مثل صاعقه ذهنم را درگیر کرد. و اما داستان این عکس از این قرار است که در ۱۶ مارس ۱۹۶۸ ساکنان روستای مای لای در ویتنام چند ثانیه پس از این عکس، همگی توسط آمریکایی ها کشته شدند. به زنان پیش از این عکس تجاوز شده بود! به زن سمت راست که دارد دکمه بلوز مشکی اش را بعد از تعرض جنسی می بندد توجه کنید.این تصویر را که رونالد هابرل عکاس نظامی ثبت کرده در سال ۱۹۶۹ در مجله لایف منتشر شد و در توضیح آن آمده:این تصویر، در حقیقت این زنان و کودکان را طی چند لحظه‌ای نشان می‌دهد که میان تجاوز جنسی و کشته شدن سپری کرده‌اند. هابرل توضیح می‌دهد که گروهی از سربازان آمریکایی می‌خواستند ببینند این دختر (دختر بلوز مشکی سمت راست) چند مَرده حلاج است. و به همین دلیل شروع به برهنه کردن او کردند و بلوزش را درآوردند.جِی رابرتز (خبرنگار نظامی که آن روز با هابرل بود) می گوید آن زنِ پیرتر، از آن‌جایی چنان مضطرب است که [پیش از گرفتن عکس] تلاش کرده تا دختر نوجوان را از تجاوز سربازها نجات دهد. او عنوان می‌کند که زن پیرتر (مادر دختر)، [پیش از گرفتن عکس] با گاز گرفتن و لگد زدن و چنگ انداختن و دست بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1401 ساعت: 17:57

سلام. من زنده ام و زیر فشار کارهای شب عید​​​​​​ دارم له می شوم.

در این وانفسا مشغول خانه تکانی نیزهستم. در این میان یک اتفاق خوب دیگر هم افتاد. حالا حدس بزنید چه اتفاقی

خدایا شکرت به خاطر کار زیاد و این یعنی یک لقمه نان در سفره و یک سقف بالای سر. خدایا شکرت بابت اتفاق خوب

بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 86 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 22:19

اين روزها سرم بسيار شلوغ است. يكي دو ماهي است كه موضوعي براي پژوهش دستم است كه اصلا ربطي به اوضاع اين روزها ندارد. تاريخي اجتماعي است. در بعضي از قسمتهاي ماجرا چيزهايي دستگيرم مي شود كه شايد براي شما هم جالب باشد. اين همه وقت گلستان سعدي را مي خواندم ولي دقت لازم در مورد برخي موارد نداشتم. اينبار كه با نگاه كنكاش گرانه مي خواندم جرياني دستگيرم شد كه از آنجايي كه كلا ما ايراني جماعت از داستان زندگي مردم لذت مي بريم اين مطلب را اينجا مي نويسم. اينجوري مطلب نوشتن من هم اصلا ربطي به وقت كم من و ننوشتن براي دوستان و اين حرفها ندارد. مديونيد چنين فكري به سرتان بزند:))))))))))در گلستان، باب دوم، در اخلاق درویشان. حکایت ۳۱ آمده است: «از صحبت یاران دمشقم ملالتی پدید آمده بود. سر در بیابان قدس نهادم و با حیوانات انس گرفتم. تا وقتی که اسیر فرنگ شدم.»در واقع داستان،‌ بی‌مقدمه و ناگهانی شروع شده است و آنکسي كه این حکایت را گفته سعدی است؛ شاعر بلندآوازه ایرانی که در پی هر حکایتی نکته‌ای را گوشزد می‌کرد. البته اینجا با پند و اندرز حکایتش کاری نداریم، که در آخر دلیلش را می‌گویم. مهم خود حكايت است و اينكه سعدی چطور و کجا اسیر فرنگی ها شده.اما قبلش برویم سراغ صلاح‌الدین ایوبی، جنگجوی مشهوری که حکومت ایوبیان را بنیان گذاشت. دودمانی قدرتمند که توانست از عراق و یمن تا مصر امروز را تحت فرمان خود بگیرد. صلاح‌الدین برای تصرف سرزمین‌ مقدس با صلیبیون درگیر شده بود. مسیحیانی که به دعوت پاپ اعظم‌شان برای تصرف این سرزمین‌ها سال‌های طولانی با مسلمانان در جنگ بودند. ایوبی موفق شد صلیبیون را در جنگ‌های پیاپی شکست دهد و نهایتا بیت المقدس را پس از حدود یک‌ قرن، در سال ۴۷۶ خورشیدی از آن‌ها پس بگیرد. این ماجرا بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 131 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 22:19